جدول جو
جدول جو

معنی گل بویین - جستجوی لغت در جدول جو

گل بویین
گل اندود شدن، گل و لای شدن زمین
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ لُ)
آلبومین. که در داخل سلولهامانند لوکوزین و بعض فلاژله ها و ویتلوس تخم و غیره مشاهده میشود. (جانورشناسی تألیف فاطمی ج 1 ص 13)
لغت نامه دهخدا
گلوبولن فرانسوی: یاختک (} پلاکت {فرانسوی) ماده پروتیدی غیر قابل حل در آب خالص ولی قابل حل در محلول ضعیف نمک طعام و محلول سولفات دو سود و محلول سولفات 32 گرم در لیتر موجود است و در تخم مرغ و شیر نیز وجود دارد سرم گلبولین گلوبولین
فرهنگ لغت هوشیار
فاسد شدن، فاسد شدن تخم مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
رو شدن، برملا شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
به سر رسیدن، به پایان آمدن، سیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روییدن سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بی اندازه ناراحت شدن، از کوره در رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
راست و محکم شدن، صاف شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ناپدید شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تباه شدن خوشه ی شالی پس از شکستن ساقه، زرد شدن ساقه ی شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
کوفته شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتگی و خشک شدن گردن، گرفتگی ریه در اثر سرماخوردگی
فرهنگ گویش مازندرانی
آماده بودن حیوان ماده برای جفت گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
گرفتگی ماهیچه
فرهنگ گویش مازندرانی
تباه شدن، مزه گس داشتن، ناتوان شدن، کنفت شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ساییده شدن سم و ناخن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
گذشتن، رد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دیر شدن، از وقت گذشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
دلیر شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیاد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخفف خفه شدن، خود را در پناه چیزی پنهان کردن و مخفی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کز کردن، جمع شدن، افلیج شدن، شکسته شدن اعضای بدن و آسیب
فرهنگ گویش مازندرانی
گرد آمدن، جمع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کینه جو شدن، دشمنی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چیره شدن، بیماری و زخمی که بر انسان چیره شود و با درمان
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن شدن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
سرنگون شدن، واژگون گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
قرار گرفتن، در جایی ماندن و بند شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیر شدن، جلوی راه کسی سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کنفت شدن، شرمسار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
گم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم شدن، از کار افتادن گرمابه یا آسیاب، کچل شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زخمی شدن بخشی از بدن بر اثر ساییده شدن با قسمت دیگر بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریده شدن، دونیم شدن، شکستن دست یا پا
فرهنگ گویش مازندرانی